MiLaD__KiNG

آخرین مطالب

۵۲ مطلب با موضوع «مناسبتی» ثبت شده است

یکی نبود از چادر فاطمی بنویسه

جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۰۰ ق.ظ

رفتم وب گردی دیدم همه ی وبلاگ ها از عزاداری فاطمه ی می نویسه یکی نبود از حجاب فاطمی بنویسه

یکی نبود از چادر فاطمی بنویسه

همیشه دست های کوچکم به چادر مشکی ات دخیل می بستند!
وقتی چادرت را رها می کردم میان آن همه خانم چادری چه قدر سخت بود پیدا کردنت!
حالا که اگر گم ات کنم نمی ترسم
دیگر گم نمی شوم
چون میان این همه خانم مانتویی پیدا کردنت چه قدر آسان است!

پست طلایی حتما بخونید""""""""""

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۲۴ ب.ظ


نام این پست رو خودم انتخاب کردم

اول حجاب فاطمی

بعد عزاداری فاطمی

شماره بدم؟؟؟؟
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.

بقیه در ادامه مطلب حتما بخونید


وصیت نامه حضرت زهرا(سلام الله علیها)

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۱۷ ب.ظ


پسر عمو! من خبر مرگ خویش را دریافت کرده‏ام و
لحظه به لحظه به زمان دیدار پدر بزرگوارم نزدیک‏تر می‏شوم،
اکنون تو را به انجام خواسته‏هایی که در
دل دارم سفارش می‏کنم.
امام علی(‏علیه‎السلام) به او فرمود: دخت رسول خدا
(صلی الله علیه و آله)! هر چه دوست داری سفارش ‏کن .
امام‏ بر بالین زهرا نشست و از افراد حاضر در
خانه خواست خارج شوند و سپس فاطمه زهرا (علیهاالسلام)
لب به سخن گشود و عرضه داشت:
پسر عمو! بر این باورم از آن زمان که زندگی خود را
با تو آغاز کردم، در خانه‏ات دروغ نگفتم و به تو
خیانت نورزیدم و از اطاعتت سر بر نتافتم؟

بقیه وصیت  نامه در ادامه مطلب

مادر سلام

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۱۵ ب.ظ



مادر سلام! می شنوی؟ زینب آمده!
با یک بغل شکایت و ذهنی پر از سوال
اول بگو که پیش خدا کی ببینمت؟
بعد از سه روز؟ چند دهه؟ یا که چند سال؟


آنجا که خوب می‏گذرد، با خدایتان
جمعید دور حوض و کسی هم غریبه نیست
اینجا هم اشک ما و دل تنگ خانه و
جمع شبانه ‏ی پدر و چاه دیدنی است !


در این سکوت غم زده حتی نمی شود
با خاطرات دور و برت درد دل کنی
اما شما هم از در و همسایه راحتی
هم می شود که با پدرت درد دل کنی

بقیه  در ادامه مطلب

کرامت حضرت فاطمه(س) و مسلمان شدن یهودیان

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۳۲ ب.ظ

رهبرم


کرامت حضرت فاطمه(س) و مسلمان شدن یهودیان

روزى حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) محتاج به قرض شد

چادر حضرت فاطمه (علیها السلام) را پیش مرد یهودى که نامش زید بود، رهن گذاشت

و قدرى جو قرض گرفت یهودى آن چادر را به خانه برد و در اتاقى گذاشت

وقتى شب شد زن آن مرد یهودى به آن اتاق رفت

ناگاه نورى را از آن چادر دید که تمام اتاق را روشن کرده بود

وقتى زن آن حالت شگفت را دید فریاد زد:شوهر خود را خواست

آنچه را دیده بود براى شوهرش بازگو کرد

یهودى شگفت زده شده بود


میم مثل مادر

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۳۰ ب.ظ


دل خورشید محک داشت ؟ نداشت ....... یا به او آینه شک داشت ؟ نداشت .......

آسمانی که فلک می بخشید ...... احتیاجی به فدک داشت ؟ نداشت .......

غیر دیوارو درو آوارش ...... شانه ی وحی کمک داشت ؟ نداشت .......

ظاهراً بال فرشته می سوخت ...... شعله کاری به ملک داشت ؟ نداشت .........

مردم شهر به هم می گفتند ...... در این خانه ترک داشت ؟ نداشت ........

شب شد و آینه ی ماه شکست ...... دست این مرد نمک داشت ؟ نداشت .......

تو بپرس از دل پرخون و غمت ........ چهره ی یاس کتک داشت ؟ نداشت ......


شعر برای ایام فاطمیه

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۲۹ ب.ظ


و در آن کوچهٔ تاریک ...
همان کوچهٔ باریک ...
همان کوچهٔ سردی که رخ مادرمان سوخت ...
همان کوچهٔ دلواپسی عمه سادات ...
و آن کوچه که مردان به زنی خندیدند ...
صورت ماه ندیده اش به سیلی سرخ کردند ...


شعر

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۲۷ ب.ظ


هر دشمنی که به تو چپ نگاه کند خار میکنم
پوزش به خاک کشم، زندگی اش تار و مار میکنم
«سیّدعلی» مخور غم یار، ببین از برای تو،
«عمّارم» و به منصب خود افتخار میکنم
کابوس ِیک منافق ِملعون ِضدّ ِولی
خواب ِ«بسیجیان خامنه ای ست» دور ِ«سیّدعلی»
شکـی مکن، نسبتشان به عُمر ختم میشود،

در

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ

مینویسم مادر

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۳۵ ب.ظ

افسران - مینویسم مـــــادر

فضّه در باز کن امروز نگارم خوب است

باغبانم پس در باغ و بهارم خوب است

از چه با هول و بلا چشم به بستر داری

با علی حرف بزن جان بسپارم خوب است

چه کنم این همه از کوثر من خون نرود

مرحم تازه به زخمش بگذارم خوب است

فاطمه جان، همسر خوبم، عزیزم پاشو

اینکه من بی سپرم، یار ندارم خوب است

نگران من و این حالم و این خانه مباش

تو که خوبی همه ی ایل و تبارم خوب است

از خدا خواسته ام بعد تو و سوختنت

درب این خانه شود سنگ مزارت خوب است

چه کنم فاطمه جان تا که دلت وا بشود؟

مهر و سجّاده و تسبیح بیارم خوب است

قول دادم نکنم گریه، بخندی که نشد

بزنم زیر همه قول و قرارم خوب است